- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیهالسلام
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد پناه باغبان بود این گل سرخی که جان میداد زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش بزرگی را نـشان دوستان و دشمنان میداد جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست دوباره غم گواه از یک مزار بینشان میداد
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیهالسلام
غـیرت او حیدری شیر نرِ مجـتبیست نسل به نـسـلش کـریم آیـنـۀ کـبریـاست معـرکه بر پـا شده در رجـز این پـسر یـاد جـمل کـرده و فـخـر کـنـد بر پـدر غیرت و حُحب و حیا بر قدمش رو زند تـیـغ بـه دسـتـان او نـعـرۀ یـا هـو زنـد یک تنه در کربلا پشت عمو لشگر است سیرت او فاطمی صورت او حیدر است مثل علمدار عشق دست کـریمش برید حـرمـلـهای آمـد و سـیـنـۀ او را دریــد شد سپر و سنگ خورد نیزه و شمشیر خورد تیر به قلبش نشست قلب حسن تیر خورد رفته به نیزه سر و خاک خورد پیکرش فرش ستوران شده جسم جدا از سرش وای که غـارت شـده پـیـرُهَن پـارهاش لطـمه زند بر خودش عـمۀ بیچـارهاش
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
بر شیر دخت زهرا ما هر دو نور عینیم آلالـههای زینب جان بر کفِ حـسیـنـیم جان میکـنیم نثـارِ نعـم الامیرِ عطشان جـان قـابـلی ندارد در راه حـفـظ قـرآن ای یـوسـف پیـمـبـر هـسـتیِ مـا فـدایت واللهِ پـیـکـر ما خـاک است زیـرِ پـایت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
دو گل آورده بود از بوستانی با صفا زینب که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب برای جانسپاری پیش پایت ای گل زهرا بیاورده همه داروندار خویش را زینب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
آوردهام نـذر عــلـی اکــبــرش کـنـم نذر عـلـی نشد سـپر حـنـجـرش کنم در راه او برای خدا دلـخـوشی خود نـذر دل شـکــسـتـۀ آب آورش کـنـم
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
دویـدهایـم که هـمـراه کـاروان بـاشـیـم رسیـدهایـم که در جمع عاشـقـان باشیم شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟ خـدا کـند که سـزاوار بـذل جـان باشیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت عون و محمد بن عبدالله ( فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها)
این کبوترهای عاشق آسمان میخواستند از فیوضات وسیعی بیکران میخواستند ناخدای چشمشان مرهون اشک و آه شد در همین دریایِ صحرا بادبان میخواستند بیقـرارِ بیقـراریهایِ دایی بـوده و... هر یکی پرواز را از آشیان میخواستند با همین دریای خون سیرابهای تشنهاند تا دل میدان دوتا اسب دوان میخواستند حضرت زینب که ابر و باد را در دست داشت لشگر خود را زجنس تشنگان میخواستند پیر میدان را به یک ضربه دوتا میساختند روبروی خویش یک مرد جوان میخواستند گرچه هم پیر وجوان هیچاند، از آن روبرو نیمهجانها، جانِ خود را مثل جان میخواستند خستگی را خسته میکردند این جنگآوران آنقدر که کور دلها هم زمان میخواستند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
این یاسها که در بَرِ من قـد کشیدهاند حـالا ز داغ اکـبـر تـو قـد خـمـیـدهانـد تـا دیـدهانـد بـیـن عـدو غـربـت تـو را بر یاریات دو ارتش زینب رسیدهاند
: امتیاز
|
مدح و شهادت عون و محمد بن عبدالله ( فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها)
جان به کف مست طواف قبلۀ مادر شدند نعـرۀ یـاهـو به لب آئـیـنـۀ حـیدر شدند بوی عطر فاطمه در خیمهها پیچیده شد در تـجـلی آیه آیه یـاس پیـغـمـبر شـدند از لب دریای وحدت آب حق نوشیدهاند غرق ذات بیمثال حضرت داور شدند لا فتی الا علی بر لب شعار شیرهاست تیغ کج در کف شبیه ساقی کوثر شدند میمنه تا میسره از تیغ آنها خونی است یکتنه خون خدا را یاور و لشگر شدند سنگباران رسم کوفیهای بیغیرت شده از هجوم سنگ و تیر و نیزهها پرپر شدند تن میان خاک و خون و سر به روی نیزهها پای دلبر جای دل سر داده و بیسر شدند پیکر شیران زمین افتاد و مادر غرق آه کرکسان آمادۀ غارت گری در قـتـلگاه ارباً اربا، تشنه لب، از خون دل صورت خضاب سایـبان پیـکـر آنها نـشـد جـز آفـتـاب شاخههای یاس و نعل اسب کوفیها کجا؟ یاسهای زینب و مهمان شدن بر نیزهها پیکـر آنها به روی یک عبا آمد حرم سر جـدا و پیـکـر آنها جـدا آمد حـرم تا برادر را خجل دید و شکسته درحرم از درون خیمه بیرون سر نیاورد از کرم معنی تام خودش را عشق اینجا دید و بس کی بفهمد عشق زینب را دل هر خار و خس
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
خـاتـون جـهـان امـیـر مذهـب، زینب صاحب علم و صاحب منصب، زینب گــفـتـنـد شـفـیـقـه الـحـسـن بــود آرى از عـشـق حـسین خود لـبالـب، زینب آمــوخـتــهانـد عـاشـقــان درس از او در عشق و جنون صاحب مکتب، زینب چـادر به سـرش پـردۀ کعـبهست بلی کـعـبـهست بـرابـرش معـضب؛ زینب سـادات، عـزیـزه، عــلـویـه، شـمـسـه از جـوهـر حـق گـشته مرکّـب، زینب از سـوى ادیـبــان جـهـان مـیگــویـم اربــاب ادیــــبـــان مــــودّب، زیـنـب بر روى زمـین کـوه فـضائل، فـاضل در نبـض کـرانههاست کوکب، زینب نـوریست که در جان افقها پیداست خـورشـیـد سحـر سـتـارۀ شـب زینب چون قـلب حـسین امیر عـشاق جهان عــشـاق! بـگــوئــیــد مـرتـب زیـنـب در ظاهـر نـاطق و فـصیح است ولى در بـاطـن شـمـشـیـر مُـعـرّب، زیـنب از چار حـروف نامت اى بیبى جان دیـدیـم که شد کـعـبه مکـعـب زیـنب! اى کـوثر مرتضى و زهـرا، کـبرى! اى ذکـر پـرالــتـهـاب زیـنـب زینـب!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
خلـوت شده دور و برت جانم فدایت ای جـان زینب، جان طـفـلانم فدایت ای کعبۀ من رنجشی از زائرت نیست؟ قـربـانـیان من قبول خاطرت نیست؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
شد خواهر تو غرق به موج محن حسین گلگون شده ز خون شهیدان چمن حسین گر پاره تن شوند عزیزان من چه غم ایکاش از تو پـاره نگردد بدن حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
ای یـادگــار مــادر و جــدّ و بــرادرم هم خواهر تو هستم و، هم برتو مادرم رخصت بده که فرصت دیدار کم شده مهـمان جان زینب تو درد و غـم شده دو دسته گـل نـثـار تو آوردهام حـسین دوجان به کف برای تو پرودهام حسین این دو، شکـوفـههای بهـشتی جعفـرند نـوبـاوهگـان فـاطـمـه و جان حـیـدرند رخـصت بده که دین خودم را ادا کنم پـروردگـان مـکـتب خـود را فـدا کـنم بـگـذار از مـحـبـت بـر تـو اثــر دهـم بـگـذار مثل مـادر خود من پـسر دهم مـانـنـد مــادرم کـه ولایت مــدار بـود در غـربت پـدر همه جا ذوالفـقـار بود بـگـذار روز غـربت تو مثـل او شـوم تـیری مهیب بر دل و چشم عـدو شوم گلهای گـلشنم چو به روی زمین فتد حاشا که روی چهرۀ من خط و چین فتد پا را برون نمینهم از خیمهگاه خویش هرگز رها نمیکنم از سیـنه آه خویش مـن افـتـخـار مـیکـنـم آنـان فـدایـیاند از کـشـتـگـان راه تـو و کـربـلاییانـد اکنون اگر فـدایی و در محـضر توأند هر دو به نـیـزه هـمسـفران سـر تـوأند یا ایـهـالـعـزیـز دو گـل را قـبـول کـن اُمُّ الـشـهــیـد مـیشـوم آقـا قــبـول کـن از بسکه نـالـه کـرد دلـم از نـوا فـتاد خامـوش شد«وفایی» ودرپای ما فتاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
هرچه دارم در ره جانان فدایی میکنم کـشـتی بیبـادبـان را نا خـدایی میکنم یا قـبولم میکند شاه دو عـالم یا که من مینشـیـنم پیـش پـای او گـدایی میکنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد لاجَرَم با پای دل در سیـر ابجد پَـر زدم شصت و نه دفعه پلاک شصت و نه را در زدم شصت و نه دفعه وضو پشت وضو اما نشد شصت و نه دفعه توسل؛ باب حاجت وا نشد در همین اثنی دمی گیرا به فریادم رسید یا حسـیـنـی گـفـتـم و دلـداده زیـنب شدم هو کشیدم تا که مست از باده زینب شدم گرچه دارد بیش ازاین الفاظ حرمت زینبش بعدلالا؛ گـریـههـا پـایـان نمیگـیرد چرا ابرها لبـریز؛ پس بـاران نمیگـیرد چرا طفل کوچک فرصت جولان نمیگیرد چرا شاه تشـنه در بـغـل قرآن نمیگـیرد چرا رفت در آغوش دلبر زهرها چون قند شد عقل سینه چاک کرد و ناگهان بیهوش شد عشق شد آرام تا با عـشق هم آغوش شد کربلا در جلوه آمد؛ زخـمها سـرباز کرد چشمها را باز کرد و عـاشـقی آغـاز شد دل برفت از دست و یک آن روح در پرواز شد لای لایی برادر خواهرش را خواب کرد هر دوتا صیاد هر دو چون شکار یکدگر هر دو مؤمن هر دو تا آئـیـنه دار یکدگر هر دوتا واحد شدند و عشقشان مشروح بود مظهر ایمان حسین و روح ایمان زینب است موج دریاها حسین و ابرباران زینب است این یکی شمس هدایت آن یکی شمس حیاست کیست زینب صبر مطلق روح عفت جان عشق ثانی زهرای مرضیه نوک پیکان عشق مادر کربـبـلا بـانـوی هـم پـیـمان عـشق کیست زینب دخت حیدر خواهر سلطان عشق بانویی که کفّه غم را کفایت کرد اوست بانوی معصومه خانوم جـلـیله کیست او پاک از هر نوع؛ اخلاق رذیله کیست او کیست او؟ آنکه به جز فریادعفت سر نداد دور بازوی شهامت نقش بازوبند اوست آن کسی که میزند بر کشتهاش لبخند اوست با دو رکعت عشق حتی از نوافل هم گذشت چندباری این مسیر خیمه را طی کرد او با تمـام عـشـق اصـرار پـیـاپـی کـرد او عشق را اثبات کرد او یک تنه با بچههاش الغرض این زینبی که کعبۀ منظـور بود آنکه از همسایهها هم سایه اش مستوربود بیمحارم از مسیر کوفه سمت شام رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
با دو فرزند خودش خونِ خدا را زنده کرد دو عزیزش را فدا کرد و صفا را زنده کرد زینب است و بیتفاوت نیست اصلاً بر حسین با قیام و با قعودش جانِ ما را زنده کرد الـبـلا ُ لـلـولا را مـعـنی و مـفـهـوم داد حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش در تمامِ عرصهها حسّ و وفا را زنده کرد کودکانش را خود بیبی کفن پوشاند و بعد با همین کارش تمامِ اقـربا را زنده کرد زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین هستیاش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد یادگةاریهای عةبدالله او را زنةده کرد بانـوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد هیچ میدانی که خاتونِ جزا دختِ علی با تمامِ کـارهایش کـربـلا را زنـده کرد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با حضرت زینب سلام الله علیها
دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار نیزهها را، تیغها را، تیرها را بر ندار ریشههاشان در دلی خون است میدانی خودت از ستاره زخمم افزون است میدانی خودت زخـمها آیـات قـرآنـنـد تـفـسـیـرش مـنم خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم آی صحرا گرد طوفان دیدۀ دریا شناس ای پیـمـبر زادۀ دریـا دل مـولا شـنـاس نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو هر چه میگردم در اینجا نیست مردی مثل تو عشق یک دنیا پریشانی و حیرانی نیست؟ آنچه من میدانم وخود نیز میدانی نیست؟ بعد از این سیلاب عالمگیر کشتیبان تویی ساحل آرامشی تو، نوح این طوفان تویی اشکها پیـغـمـبران سـوز آه کـیـسـتـنـد یوسف افـتاده در اعـماق چاه کیـستـند؟ غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها کـودکـان تـشـنـۀ من در پـنـاه کـیـستـند خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است این بنی افلاکیان خورشید و ماه کیستند رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست جای دستت بر سر هر غنچۀ این باغ هست بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است گاه گاهی نغمهای از نینوا خواهی شنید صوت قرآن مرا از نیزهها خواهی شنید بـا تـمـام داغهـایـت آشـنــایـم مـیکـنـی از حرم تا قتلگاه از بس صدایم میکنی در سفـر از کـربـلا تا شام تنها نـیـستی میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی مـانـده حـالا از اذان آخرم در قـتـلـگـاه اشـهــد أنّ عـلـی اکـبـرم در قــتـلـگــاه در مـدیـنـه داغهـای بیـکـرانی داشـتـیم »یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم« بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو با خودت دشتی پر از اندوه بردار و برو گفت زینب بس که داغت را نظاره کردهام مـثـنوی مرثـیـهها را چـارپـاره کردهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت عون و محمد
به هر کجا بـروی میشـویـم هـمقـدمت و با تـمـام وجـودم شوم شریک غـمت بمـیـرم و نگـذارم زمین خورد عـلمت حسین! یک تـنه هـستم مـدافـع حـرمت بـلاکـش تـوأم، امالـمـصـائـبت هـسـتـم هرآنچه را که نگـفتی خودم خبر دارم به جز تو چـند بـرادر دگر مگر دارم؟ ببین که دختر حیدر چه کار خواهد کرد نـشان دهـم به هـمـه اقـتـدار زیـنب را بـرات خـرج کـنـم اعـتـبـار زیـنـب را دوتـا پـسـر نـه؛ دوتا شـیـر بـار آوردم چـقـدر خـواسـتهام از خـدا قـبول کـنی هزار مـرتـبه خـواندم دعـا قـبول کنی بیـا و این دو جـوان رشـیـد را بـپـذیـر غـلامهـا هـمـه پـای امـیـر مـیمـیـرند به هـر کـدام بـگـویی بـمـیر میمـیرند مـخـواه تا که نـظـاره کـنند اسارت را هوای عـشق تو هی میکند هواییشان به دست و پات میافتند هر دوتاییشان خـدا مـرا بـه فـراق تـو مـبـتـلا نـکـنـد کـشـیـدهای دو شـهـیـد مرا به پهـلویت گـذاشـتی سـرشان را به روی زانویت تو باشی از پـسـرانـم خـبر نمیخـواهم
: امتیاز
|
زبانحال محمد و عون بن عبدالله با حضرت زینب سلام الله علیها
مادر! از آقا و مولای جهان رخصت بگیر لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر مـا دو تا را پـر بـده در آسـمانِ کـربـلا بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر جانِ ما را پیش کش کن برای شاهِ دین جانِ ما ناقابل است از شاهمان رخصت بگیر تابِ ماندن نیست اصلاً ای صبورِ اهل بیت خواهشاً از بهرِ این دو ناگران رخصت بگیر یک قسم بر مادرت وا میکند صدها گره گر که مقدور است با قدّ کمان رخصت بگیر ما دو تا راخرج کن پای حسین ابن علی پس بیا تا که توان داری توان رخصت بگیر میرسد بر گوشمان انگار نجوای علی تا شود راضی امیرمؤمنان رخصت بگیر با شهادت سربلـندت میکـنیم ای عـاقله بهرِ ما از این امام مهربان رخصت بگیر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با حربن یزید ریاحی
ای ز خود خالی و از حق پُر شده ای گـرفـتـارت هـزاران حُـر شده مـا شـدی و مـا خـطـابت کـردهایم ذرّه بـــودی آفــتــابـت کــردهایــم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حر علیهالسلام
جدا میکردی از لشگر مسیر جادۀ خود را به روی اشک میانداختی سجادۀ خود را به استـقـبال تو با روی بـاز آمد امام ما چه مشکل گفته بودی حرفهای سادۀ خود را چه کردی با دل فرزند پیغمبر که میخواهد در آغوشـش بگـیرد پیکر آزادۀ خود را بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت بگیر از دستهایش روزی آمادۀ خود را شهادت روزی مردان سرمست است وقسمت شد که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را زجا برخیز وسیری کن در آفاق و ببین با او شکوه پیکر در خاک وخون افتادۀ خود را
: امتیاز
|